فراوانی قحطی میآورَد، گاهی. آدم طلا را در یک اتاقِ خالی بهتر پیدا میکند تا در یک کاهدانِ زرد. نمیدانم اگر انگیزهی تقویتِ زبانهای دانمارکی و انگلیسی یا این ساختمانهای کتابخانههای افسانهایِ این شهر نبودند که وادارم به خواندنِ کتابهای غیرفارسی کنند، چهطور میتوانستم جیرهی روزانهی اعتیادم به کتاب را در این کاهدانِ نشرِ زردی که حِرصِ کَمیَّتَش کُمِیتِ کیفیتش را حسابی لَنگ کرده تأمین کنم. گاهی فکر میکنم که اگر نصفِ عمرِ آن سالهای جوانیام را در کتابفروشیهای بین وصال و انقلاب و کتابخانههای شهر نمیگذراندم، این روزها همچنان شانسِ اتفاقیبرخوردن به یکی از آن شاهکارهای قدیمی را که هنوز نخوانده باشمش پیدا میکردم. اپلیکیشنهای کتابخوانْ پُر شدهاند از ترجمههای چندبارهی دستِچندم و غیرضروری که مُفتشان هم گران است. حتی از خواندنِ دوبارهی ترجمههای خودم هم حالم بههم میخورَد و اگر همکارِ نویسندهای نداشتم فورا" همه را از بازار جمع میکردم و فرایندِ چاپِ کتاب بعدی را هم متوقف میکردم. کتابی که فرصتِ نمونهخوانی نداشته باشد و چکشکاریهایش فدای کاغذبازیها و امتیازگیریهایی بشود که صنعتِ نشرمان را فلج کرده هیچ نمیارزد.
حالا، در این روزگارِ قحطیِ فراوانی، خبر میرسد که "لُجِّهی غم؛ چَکادِ شوق" ِ سهیل تفقدی بالأخره دیروز منتشر شد؛ با حفظِ امانتِ اِعرابگذاریِ خاصِ نویسنده که هر ناشری نمیپذیرد. از او پیشتر هم اینجا نوشتهام؛ موسیقیدانِ نویسندهی خطاطِ هنرفهمی که خوشحالم دوباره قصد کرد، که به هر سختی هم که شده، زندگیِ اجتماعیاش را از سر بگیرد. سالها از آن روزهای معلمبازیِمان پای تختههای آمارِ شهیدبهشتی گذشته است و حالا اینبار منم که پای تختهی قلم و آرشهی او نشسته است. دخترکش را از اینجا بخوانید و به دوستانتان معرفی کنید و هدیه بدهید.
برچسب : نویسنده : farznameh بازدید : 155