طُرقه

ساخت وبلاگ

من خیلی از اوقات، که تعدادشان هم تابعی صعودی از زمان شده است، در دو موقعیتِ غائی حتی کلمه‌ای هم نمی‌توانم درباره‌ی "خودِ" آن موقعیت بنویسم: شادی و غمی که به حدِ اعلایش رسیده باشد! یعنی اگر بازه‌ی صفر تا ده به مرکزیتِ پنجی را در نظر بگیریم که هر چه از آن به سمتِ دَه می‌رویم به حدِ اعلای شادی نزدیک‌تر شویم و در جهتِ مخالفش به حدِ اعلای غم، در دو حالتِ صفر و ده، حتی از روی متنِ نوشته‌شده درباره‌ی آن موضوع هم نمی‌توانم بنویسم! همین است که هرچقدر هم که این وبلاگ را امانتدارِ لحظاتِ ویژه‌ی این سال‌های وبلاگ‌نویسی‌ام بدانم، باز هم آن لحظاتِ اعلای شادی‌ها و غم‌های مفرط و کلمه‌کُشِ زندگی‌ام را در خودش ندارد و بنابراین از آن دست نوشته‌هایی نیست که مثلا" یک نویسنده بتواند بر اساسش نمایشنامه یا سرگذشت‌نامه‌ای بنویسد یا کارگردانی فیلمی بسازد که بتواند با اطمینان در معرفی‌اش بنویسد که این "اَهَمِ اخبارِ" زندگیِ اوست. 

حالا هم بعد از دو هفته هنوز نمی‌توانم درباره‌ی شجریان بنویسم؛ هم‌او که صدایش موسیقیِ متنِ کودکی و نوجوانی و جوانی‌ام بوده است. به جایش، نشستم و هرجا که ردِ ناخودآگاهی از او در نوشته‌های اینجا آمده که "جداشدنی" بوده است پیدا کردم (و چه می‌دانی که خواندنِ دوباره‌ی این همه چه رنجی داشت). دلیلِ مقاومتم برای کلیدواژه‌نگذاشتن برای نوشته‌ها در همه‌ی این سال‌ها هم همین جدانشدنی‌بودنِ نوشته‌شده‌ها از مجموعه‌ای ناشمارا از کلیدواژها بوده است که بدیهی است که ظرفیتِ وبلاگ پذیرشِ چنین حجمی از کلیدواژه‌ها را ندارد. لینکِ نوشته‌‌ها را اینجا کنار هم می‌گذارم، با این پیش‌فرض که برای آدمی که دارد این‌ها را می‌نویسد، از آن ماه‌ها‌زنگِ‌بیدارباشِ‌موبایل‌بودنِ صدایـَ"ش"، از آن سال‌ها صدای محافظش‌بودن از هیاهوی پُشتِ شیشه‌های ماشین، از انعکاس‌های هنوزمانده از صدایــَ"ش" در تالارِ وحدت  و ده‌تا خیابان آن‌طرف‌ترش، از آن هم‌نوایی‌های غریبانه با واکمن و ضبطِ صوتی که تا صبحِ شب‌های گرمِ تابستانِ حیاطِ خانه‌ی نوجوانی‌اش چشمانش را خیره به آسمان نگاه می‌داشت، و از آن همه‌ای که به هیچ کلمه‌ای درنمی‌آید، بیش از آن که رَدِپایی در نوشته‌هایش مانده باشد، در جانش مانده است و آجری جدانشدنی از ساختمانِ وجودی‌اش شده است. چنین آدمی خوب می‌داند که چرا روزی کسی به این نتیجه رسیده است که "تنها صداست که می‌مانَد". 

فهرستِ نوشته‌ها به‌ترتیبِ زمانی:

ماهور

جامِ تُهی

شهرِ واژگون

به مناسبت این روزهای وطن

شجریانِ آوازِ ایران

سال کبیسه

احیا

هجرتت مُرده بر شانه بردن است.

اثر پروانه‌ای 

دلارفروشانِ خیابانِ منوچهری

کیمیا

فریدون 

در ستایشِ بهنگامی 

+ نوشته‌شده در  دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ساعت 2:28  توسط فرزانه صفوی‌منش 
این حافظه‌ی وقت‌نشناس......
ما را در سایت این حافظه‌ی وقت‌نشناس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farznameh بازدید : 141 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:34