هر آدمی تعریفی از پیروزی دارد. روزی که ایران را به قصدِ «برای همیشه» ترک کردم، ناامید از پیروزی بودم، چراکه تعریفِ من از پیروزی «رسیدنِ ایرانیان به جسارتِ پرسشگری، مطالبۀ حقوقِ طبیعی، و سدِ راهِ ظلم و دیکتاتوریِ وقیحان شدن» بود و آن همه «سکوت»ِ جماعتِ اطرافم در محل کار و خیابان و ادارهجات و مغازهها راه را بر هر امیدواری بسته بود. نمیخواستم همسرنوشتِ مردمی باشم که بهجای متحدشدن و مطالبۀ حقوقشان راهِ رخوت و سکوت را انتخاب کردهاند.سال نود و شش که نوشتۀ دخترانِ خیابانِ انقلاب را در کانالِ درسیِ کلاسم منتشر کردم و بهطرفداری از دختران انقلاب نوشتم که ما مسئولیتِ آزادبودن را بلدیم، هنوز حجاب داشتم، اما اندکامیدی به این نداشتم که حتی یک نفر از همکارانی که هیچ اعتقادی به حجاب نداشتند و «چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند» کلمهای در دفاع از ویدا موحد و حرکتِ تاریخیاش بگویند که بالاخره شجاعت را در بین زنانِ ایران، از جمله من، تکثیر کرد! یا وقتی، بعد از فیلترشدن تلگرام، در همۀ کانالهای درسیام این پُست را نوشتم و حاضر نشدم کانالهای تلگرام کلاسهایم را ببندم و به سامانۀ درسافزارِ مضحک و بیخاصیتی برگردم که رانتخوارانِ بیسواد با دریافتِ رانتِ میلیاردی از بیتالمال ساخته بودند، حتی یک نفر از همکارانم، که کاربران هر روزهٔ تلگرام بودند و جایگاهی برای صحبتکردن داشتند، نبود که با صدای بلند حرفی بزند یا اعتراضی کند. یا تمام آن وقتهایی که بهلولوار در جلساتمان رو در روی رئیس و معاونهای فاسد حرفم را میزدم، چرا دهانِ همۀ آن جماعتِ مخالفِ نظراتِ آن رئیس و معاون بستهٔ مصلحتاندیشیها و منفعتطلبیهای آنی میشد؟ در طی پروسۀ ازدواج با همسر دانمارکیام، که تازه معنای احترام به زن, ...ادامه مطلب