بازی فوتبال ایران و انگلیس آغاز میشود. همزمان با پخش بازی، فیلمهایی از شادی مردم در ایران بعد از گلهای انگلیس به ایران پخش سراسری میشود، چون خیلیهاشان هنوز نمیدانند که بازیکنانِ «تیم ملیِ جمهوری اسلامی» سرود ملیِ جمهوری اسلامی را نخواندهاند. چرا؟ چون تلویزیونِ جمهوری اسلامی آن را سانسور کرده است. خب، تیغ دو سرِ سانسور در دستان جمهوری اسلامی هیچوقت به نفع مردم ایران نبوده است. اما صبر کنید ... تماشاچیانِ ایرانی حاضر در استادیوم هم که نخواندنِ سرود را دیدهاند بر سر بازیکنان فریاد «بیشرف» را آوار میکنند. چرا؟ چون دیگر برای «تیمِ ملی ایران» بودن دیر شده است! مردم به بصیرتی از نوعی جز آنچه جمهوری اسلامی همواره در این سالها خواسته رسیدهاند؛ وقت و بیوقت را از هم تشخیص میدهند؛ خمشدن تا کمر به دستبوسیِ جلاد و تصنعِ از سر بازکردن پس از طردشدن از سمتِ مردم را؛ دیرشدن در بزنگاهها را میفهمند! و جانِ عزیزی را بر اثر سکوتها از دست دادن. برای همین است که، بعد از چهل و چهار سال تماشای ویرانگری، دیگر انتظارِ اصلاح نظام را ندارند، که آزموده را آزمودن خطاست! آنها در پی نظامی دیگرند که مردمش را بزرگترین دشمنش نمیداند؛ بر رویشان اسلحه نمیکشد و بهجای آرمانخواهیهای پوچ و بیاساس به فکر معاش و رضایت و شأنِ و سربلندیِ مردمش است. همیشه سر کلاسهایم هم به بچهها میگفتم که محل استفاده از این ضربالمثل را از بچگی در ذهن ما اشتباه جا انداختهاند: ماهی را هر وقت هم که از آب بگیریم تازه نیست؛ خیلی وقتها مُرده است! + نوشتهشده در دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱ساعت 19:3 توسط فرزانه صفوی منش بخوانید, ...ادامه مطلب